محمد كدخدائی (mohammad.ensaf.la@gmail.com)
تاریخ پیوستن به هم سُرایی: 1394/2/14
انجمن ادبی شاعران همسرا
بیوگرافی
كودكيم را زير دست نامادري قسي القلبي از دست دادم ودر جواني با ازدواج زود هنگام در ادره اي بعنوان مامور حراست استخدام شدم . بعلت دگر انديشي كه حق هر انساني در هر دوره تاريخي ميباشد ، كه متاسفانه هميشه از او منع شده ، بنده هم مورد غضب ايادي ساواك در اداره قرار گرفته وآنقدر آزار واذيت ، كه كارم به بيماري شديد روحي و رواني (اسكيزوفرني) ويا جنون دائم كشيده شد وناچار با كمتر از 4سال خدمت بازنشسته ام كردند ومن كه بيمار وناتوان و در دنيايي خارج از اين دنيا ، وبيچاره همسرم كه ناچار بود با پنج فرزند محروم از همه ي مواهب هستي زندگي سختي را بگذراند !! بيماريم لاعلاج شناخته شد ودهها كميسيون پزشكي ونظريه هاي تخصصي و مدارك باليني وپزشكي قانوني ودادسرا ونيروي انتظامي و...همه حكم به هيچ بودن و زنده مردنم راي دادند واين موضوع تا 38 سال ادامه داشت تا اينكه در مورخه 7/4/1390 وقتي بخاطر شنيدن پيامهايي مشكوك كه مي شنيدم !! ودال بر تشديد بيماريم گرفتند وقرار بود كه براي دهمين وودهمين بار در بيمارستان رواني بستري شوم ،سرنوشت راهم را بطرف حرم امام رضا ع باز كرد ! شب سه شنبه مورخه 7/4/90 راس ساعت 11/20 ودر آخرين زمزمه هاي دعاي توسل ، بنده در عالم رويا به اذن خداوند ومسح امام ع شفاي قطعي پيدا كردم ! فرداي آنروز كتبا مراتب را به اداره شفايافتگان حرم امام رضا وامام جمعه مشهد و استانداري خراسان و نيروي انتظامي خراسان جهت آگاهي، ونيز ؛ گرفتن حقوق از دست رفته ام ،اعلام كردم ولي بنا بقول قران ، مصداق : ((يقولون بالسنتهم وماليس في قلوبهم)) يافتمشان يعني به زبان ميگويند وقلبا باور ندارند !!!!!! كه البته اين از نشانه هاي رياكاري بسياري از مسئولين ((نه همه )) ميباشد !! صدها مدارك مستند دولتي بيماري انكار ناپذيرم را اثبات ميكنند . و معجزه دوم كه بنده از همان هنگام شروع به سرودن اشعار نمودم كه البته در مواقع خاص وبه اراده اي كه نميدانم چيست يا كيست ؛ قلم در دستانم به ترقص وا مي دازد !!.....آري در آن موقع بيمارم كردند ودر اين دوره بيزار وتحقيرم ! واين در حاليست كه در اين كشور ساليانه بعناوين مختلف ميلياردها دلار خرج تبليغات شيعه ميشود وبنده يك واقعيت وحقيقت عيني ، به اين مراسم وادعاها كه نمايشي بيش نيست ، در كنار مولاي مظلوم ومعصوم وغريب الغربايم به درد ميناليم !.... ضمن آنكه شعر بنده شايد بدعتي باشد در ميان بت پرستي وشاعر پرستي! زيرا نو وكهنه را با هم در آميخته وبر اين سرم كه بر همين راه ادامه دهم . همانطور كه به همه ي عقائد وسلائق بدون استثناء حرمت قائلم ،اميد كه ديگران نيز ، بر آنچه ميگويم وميكوشم ، حرمت نهنذ .زيرا در قاموس بنده ،تقليد ازديگران اهانت بخلاقيت وفهم ودرك وتوانايي خويش ميباشد وبازهم ميگويم هركس راهي دارد ومن نيز اين چنين است انديشه ام ! و در پايان ..امام ع چيزي فرمودند كه ناچار بر آنم،با افتخار وبا همه ي سختي راه. ((بنده باش تابنده باش)) يا علي فراموش شده راستين ! محمد.
بیوگرافی
كودكيم را زير دست نامادري قسي القلبي از دست دادم ودر جواني با ازدواج زود هنگام در ادره اي بعنوان مامور حراست استخدام شدم . بعلت دگر انديشي كه حق هر انساني در هر دوره تاريخي ميباشد ، كه متاسفانه هميشه از او منع شده ، بنده هم مورد غضب ايادي ساواك در اداره قرار گرفته وآنقدر آزار واذيت ، كه كارم به بيماري شديد روحي و رواني (اسكيزوفرني) ويا جنون دائم كشيده شد وناچار با كمتر از 4سال خدمت بازنشسته ام كردند ومن كه بيمار وناتوان و در دنيايي خارج از اين دنيا ، وبيچاره همسرم كه ناچار بود با پنج فرزند محروم از همه ي مواهب هستي زندگي سختي را بگذراند !! بيماريم لاعلاج شناخته شد ودهها كميسيون پزشكي ونظريه هاي تخصصي و مدارك باليني وپزشكي قانوني ودادسرا ونيروي انتظامي و...همه حكم به هيچ بودن و زنده مردنم راي دادند واين موضوع تا 38 سال ادامه داشت تا اينكه در مورخه 7/4/1390 وقتي بخاطر شنيدن پيامهايي مشكوك كه مي شنيدم !! ودال بر تشديد بيماريم گرفتند وقرار بود كه براي دهمين وودهمين بار در بيمارستان رواني بستري شوم ،سرنوشت راهم را بطرف حرم امام رضا ع باز كرد ! شب سه شنبه مورخه 7/4/90 راس ساعت 11/20 ودر آخرين زمزمه هاي دعاي توسل ، بنده در عالم رويا به اذن خداوند ومسح امام ع شفاي قطعي پيدا كردم ! فرداي آنروز كتبا مراتب را به اداره شفايافتگان حرم امام رضا وامام جمعه مشهد و استانداري خراسان و نيروي انتظامي خراسان جهت آگاهي، ونيز ؛ گرفتن حقوق از دست رفته ام ،اعلام كردم ولي بنا بقول قران ، مصداق : ((يقولون بالسنتهم وماليس في قلوبهم)) يافتمشان يعني به زبان ميگويند وقلبا باور ندارند !!!!!! كه البته اين از نشانه هاي رياكاري بسياري از مسئولين ((نه همه )) ميباشد !! صدها مدارك مستند دولتي بيماري انكار ناپذيرم را اثبات ميكنند . و معجزه دوم كه بنده از همان هنگام شروع به سرودن اشعار نمودم كه البته در مواقع خاص وبه اراده اي كه نميدانم چيست يا كيست ؛ قلم در دستانم به ترقص وا مي دازد !!.....آري در آن موقع بيمارم كردند ودر اين دوره بيزار وتحقيرم ! واين در حاليست كه در اين كشور ساليانه بعناوين مختلف ميلياردها دلار خرج تبليغات شيعه ميشود وبنده يك واقعيت وحقيقت عيني ، به اين مراسم وادعاها كه نمايشي بيش نيست ، در كنار مولاي مظلوم ومعصوم وغريب الغربايم به درد ميناليم !.... ضمن آنكه شعر بنده شايد بدعتي باشد در ميان بت پرستي وشاعر پرستي! زيرا نو وكهنه را با هم در آميخته وبر اين سرم كه بر همين راه ادامه دهم . همانطور كه به همه ي عقائد وسلائق بدون استثناء حرمت قائلم ،اميد كه ديگران نيز ، بر آنچه ميگويم وميكوشم ، حرمت نهنذ .زيرا در قاموس بنده ،تقليد ازديگران اهانت بخلاقيت وفهم ودرك وتوانايي خويش ميباشد وبازهم ميگويم هركس راهي دارد ومن نيز اين چنين است انديشه ام ! و در پايان ..امام ع چيزي فرمودند كه ناچار بر آنم،با افتخار وبا همه ي سختي راه. ((بنده باش تابنده باش)) يا علي فراموش شده راستين ! محمد.
کد مطلب | عنوان | تعداد بازدید | تعداد علاقه مندی |
---|
کد مطلب | عنوان | تعداد بازدید | تعداد علاقه مندی |
---|
عنوان | متن نظر | تاریخ درج نظر | تعداد بازدید |
---|
ردیف | نام دفتر | تعداد آثار | مدیریت |
---|
ردیف | کد اثر | عنوان اثر | تاریخ انتشار | مدیریت |
---|
ردیف | نام دفتر | تعداد آثار | مدیریت |
---|
ردیف | کد اثر | عنوان اثر | تاریخ انتشار | مدیریت |
---|
درباره ما
هم سرایی(اقتراح) نوعی سخن منظوم ِ مبتنی برمشارکتِ ذوق ها وقریحه ها حولِ یک اندیشه یا خیال شاعرانه است که ازسوی یک تن پیشنهادمی شود وبه فعالیتِ خلّاقانه ی جمعی می انجامد.به سخنی دیگر،این شیوه سخن، سُرایشی جمعی وهم خیالیِ گروهی با درونمایه ومضمونی یگانه است.