داود قاسمی دستگردی (پویا) (ghasemi@a.com)
تاریخ پیوستن به هم سُرایی: 1394/1/3
انجمن ادبی شاعران همسرا
بیوگرافی
من در اول ارديبهشت ماه جلالي(زاد روز استاد سخن سعدي شيرازي) به سال 1353 در شهر تهران ، مركز اقليم صفا (چون ايران اقليم صفاست و تهران مركز ايران است) ديده به جهان گشودم و پس از طي سي سال از عمر خود پس از ازدواج با همسري فداكار و مهربان به نصف جهان رحل اقامت بستم. مهندس شيمي هستم. عاشق هنرم. در زمينه ي قرائت قرآن كار مي كنم. خطاطي و خط نويسي را دوست دارم و خط نويسي من در حد اشعارم ضعيف است.شعر كلاسيك را بسيار دوست دارم و عاشق اشعار خواجه ي شيرازي و استاد سخن سعدي هستم. من درختي هستم.....ريشه اش در دل كوه (استان چهار محال و بختياري).....تنه اش مركز اقليم صفا..... شاخ و برگش همه در نصف جهان.....زين سبب موطن من ايران است.....عشق من هست خدا..... عشق من قرآن است.....عشق آل طاها.....در تن و جان من است..... شعر نيمايي را ..... دوست دارم ليكن..... عشق من شعر ِ تـرََ ِ..... خواجه ي شيراز است.....گويدم زاهد پير.....عشق شعر و ايزد!..... اين همان شرکِ خفيست..... گويمش يابنَ اخي(انما المؤمنون اخوه) ..... نيست اين شرك خفي.....چونكه خدا..... اول و ..... در وسط و..... آخر اشعار من است. شعر مي بافد دلم..... از كلاف واژه هاي نيمه جان.....از عبارات و حروفي بي نشان..... تا در اين آشفته بازار جهان.....در فصل بي برگ خزان..... فارغ از دعواي نان.....در پيچ و تاب اين زمان.....در قحطي نام و نشان از عــاشـقـــان..... شكـل گيــرد نـو لـبــاســي پـرنـيــــان..... گـرمــا دهـد بـر قـامـت رعـنـاي جـان.
بیوگرافی
من در اول ارديبهشت ماه جلالي(زاد روز استاد سخن سعدي شيرازي) به سال 1353 در شهر تهران ، مركز اقليم صفا (چون ايران اقليم صفاست و تهران مركز ايران است) ديده به جهان گشودم و پس از طي سي سال از عمر خود پس از ازدواج با همسري فداكار و مهربان به نصف جهان رحل اقامت بستم. مهندس شيمي هستم. عاشق هنرم. در زمينه ي قرائت قرآن كار مي كنم. خطاطي و خط نويسي را دوست دارم و خط نويسي من در حد اشعارم ضعيف است.شعر كلاسيك را بسيار دوست دارم و عاشق اشعار خواجه ي شيرازي و استاد سخن سعدي هستم. من درختي هستم.....ريشه اش در دل كوه (استان چهار محال و بختياري).....تنه اش مركز اقليم صفا..... شاخ و برگش همه در نصف جهان.....زين سبب موطن من ايران است.....عشق من هست خدا..... عشق من قرآن است.....عشق آل طاها.....در تن و جان من است..... شعر نيمايي را ..... دوست دارم ليكن..... عشق من شعر ِ تـرََ ِ..... خواجه ي شيراز است.....گويدم زاهد پير.....عشق شعر و ايزد!..... اين همان شرکِ خفيست..... گويمش يابنَ اخي(انما المؤمنون اخوه) ..... نيست اين شرك خفي.....چونكه خدا..... اول و ..... در وسط و..... آخر اشعار من است. شعر مي بافد دلم..... از كلاف واژه هاي نيمه جان.....از عبارات و حروفي بي نشان..... تا در اين آشفته بازار جهان.....در فصل بي برگ خزان..... فارغ از دعواي نان.....در پيچ و تاب اين زمان.....در قحطي نام و نشان از عــاشـقـــان..... شكـل گيــرد نـو لـبــاســي پـرنـيــــان..... گـرمــا دهـد بـر قـامـت رعـنـاي جـان.
کد مطلب | عنوان | تعداد بازدید | تعداد علاقه مندی |
---|
کد مطلب | عنوان | تعداد بازدید | تعداد علاقه مندی |
---|
عنوان | متن نظر | تاریخ درج نظر | تعداد بازدید |
---|
ردیف | نام دفتر | تعداد آثار | مدیریت |
---|
ردیف | کد اثر | عنوان اثر | تاریخ انتشار | مدیریت |
---|
ردیف | نام دفتر | تعداد آثار | مدیریت |
---|
ردیف | کد اثر | عنوان اثر | تاریخ انتشار | مدیریت |
---|
درباره ما
هم سرایی(اقتراح) نوعی سخن منظوم ِ مبتنی برمشارکتِ ذوق ها وقریحه ها حولِ یک اندیشه یا خیال شاعرانه است که ازسوی یک تن پیشنهادمی شود وبه فعالیتِ خلّاقانه ی جمعی می انجامد.به سخنی دیگر،این شیوه سخن، سُرایشی جمعی وهم خیالیِ گروهی با درونمایه ومضمونی یگانه است.