دفتر : غزل باغبان
تاریخ ایجاد : 30/9/1399 - 10:11
سود مقرر
🌺🌾🌺
🌺🌾
🌺
سود مقرر
مردي كه پول و مايه ، ژوليده همسري داشت
در خانه ي بزرگش ، طوطي و عنتري داشت
آمد ميان مردم پرطمطراق و پر رو
همراه خود رفيق غول قلندري داشت
تسبيح دست او بود درجيب كت دوبسته
از نوع قيمتي از سيگار ِ كَستَري داشت
رو كرد سوي زيدي خوش قد و خوش قواره
موهاي نرم و زيبا افشان و پرپري داشت
در دست دختر ما بندي دراز و زيبا
هاپوي او لباس سرخ و مدوري داشت
قوطي زرد رنگي از نوع جنس چيني
آن دختر ظريفه ماشين پنچري داشت
مرد رشيد قصه بازوي بس سترگي
مانند برج طغرل خالي ز دختري داشت
دستي كشيد بر خود آن مرد خوش سليقه
يك حالت غرور شاه مظفري داشت
شاسي بلند زيبا سقف كروك و دودي
با دست خود نشان داد گويي دوتا دري داشت
يعني بيا به خانه اي ناز خوش كمانه
اين شانس دلبري را هر نره ي خري داشت
گشت وزارت آمد ارشاد و نهي منكر
باتوم و گاز و فلفل ستوان و افسري داشت
اخمي به آن دوتا كرد ستوان كه در كنارش
دو خانم لوند و مامور خواهري داشت
دختر كه حرفه اي بود نازي نمود و عشوه
رو سوي آنكه آنجا نقش برادري داشت
بركاغذي شماره داد و براي افسر
اين گشت مخلصانه😂 سود مقرري داشت
پايان ماجرا را خود گوي مرد دانا
شاعر براي حرف اش فیلم مصوري داشت
#كرامت_اله_قرمزي✍️
بداهه طنز
٩٩/٩/٤