دفتر : ترانه های زخمی
تاریخ ایجاد : 7/8/1399 - 20:31
دل
می نشینم ته جانم و به اعماق وجود،
میشوم خیره هزاران ساعت
سقف لرزان نگاهم گاهی
.گاه فوراره ی چشمان تب آلوده
و گاهی
نفس شعله ورم را به تماشا هستم
.استخوانهای ترک خورده ی من
تخت جمشید تنم
به چه سوگند؟
که آرامگه کورش جان دیدن و دیدن دارد.
به شبستان سرکی میزنم
آنجا که من و ماه سخن میگفتیم
، تا که شب راحت و آرام بخوابد
، حک بیداری ما بر سر دیوار
تماشا دارد
من همان گم شده
چون سوخته شهرم ،
همه دنبال من و
من به دنبال خودم میگردم
گریه ام خط شجر ، تاریخ است.
صبر من مهد تمدن ،
سخنم میراث است
مومیاییست امیدم
حال و احوال مخوفی دارم.
در دل مقبره وارم سالها
ساکن اهرام بیابان هستم
داستانم باستانیست
افتخاریست که بس
خویشِ خودم میخوانم
صدیقه فرخنده...آوا