دفتر : سروده های ابراهیم نصراللهی
تاریخ ایجاد : 24/9/1398 - 14:32
دیدم تورا چو دسته گلی آرمیده ای
برروی خویش پرده زسوسن کشیده ای
چون حوریان پاک خدا در مسیر عشق
عریان نموده ای تن و عریان غنوده ای
نازت چنان ربوده زعاشق قرار را
حیران شده چو قوش کبوتر ندیده ای
دل برده ای زهر کس ونا کس دگر چرا
پس می زنی زخود دل در خون تپیده ای
حالا که برده ای به سراپرده ات نشان
جایش عزیز دار چنان نور دیده ای
دیدی که روز گار به رسوائیت کشید
مهرت زهر چه عشق به عالم بریده ای
چندان غبار تیره بر آیینه ات نشست
خر مهره را بجای جواهر گزیده ای
#ابراهیم_نصراللهی