دفتر : من و عاشقانه هایم
تاریخ ایجاد : 9/7/1398 - 3:6
ای کاش می شد تا دلم را بر تو نسپارم
درودها!
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻
ای کاش می شد تا دلم را بر تو نسپارم!
وقتی که در چشمِ تو خوار و کمتر از خارم
امّا نگاهت لرزه بر جان و دلم انداخت
شد نقش، عشقِ روی تو بر لوحِ پندارم!
زهرِ غمِ شیرینِ عشقت ریخت در کامم
شد آرزویم این که باشی یار و غمخوارم
از خویشِ خود، بیخود شدم، در عینِ هشیاری
گفتم خدایا رحم کن، بر آخرِ کارم!
سنگینیِ یک خواستن، تا بر دلم افتاد
احساس کردم واقعا در زیرِ آوارم!
مستی برایم بود بی معنی ولی دیدم
از بادهء چشمانِ مستِ تو، نگونسارم!
در عالمِ سرگشتگی، سازِ دلم شد کوک
احساس می کردم که تو "شهناز" و من، تارم!
گفتم بیا، تو مالِ من، من مالِ تو باشم
امّا فقط خندیدی از اوهام و افکارم!
با دیگری رفتی؟ برو خوش باش! امّا من
باید که بنشینم، غمِ بیهوده بشمارم!
در گفتن از رویای عشقِ بی سرانجامم
من هستم و نازک خیالی های خودکارم!
تا آخرِ عمرم، فراموشت نخواهم کرد
باید برای عشقِ خود، حرمت نگه دارم!
#محمدعلي_سليماني_مقدم ۰۹-۰۷-۱۳۹۸
🙏😢🙏😢🙏😢🙏😢🙏😢🙏😢🙏